جدول جو
جدول جو

معنی دس بجار - جستجوی لغت در جدول جو

دس بجار
دست ابزار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ بِ)
مرکّب از: دل + به + جای، شجاع و دلیر، مقابل دلشده. که از جای نرود. که ثبات و استقامت دارد: پادشاه هوشیار و دل بجای و بیدار باید. (راحه الصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
ریسمان کمکی باربند که به پالان اسب بسته شود، بستن ریسمان
فرهنگ گویش مازندرانی
برادرخوانده، یار و مددکار مثل برادر
فرهنگ گویش مازندرانی
کفش، شیب ملایم
فرهنگ گویش مازندرانی
طنابی که جهت مهار پالان اسب یا خر به آن بسته و از بین دو دست
فرهنگ گویش مازندرانی
از شدت نگرانی وامانده شدن، از سر واشده، پر و لبریز شدن ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
باغ کوچک صیفی کاری، باغچه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی